چگونگی فعالیت مغز جنین و نوزاد
مغز جنین از زمان شکل گیری در چند ماهگی الی زایش و سپس لغایت چند سالگی با شدت و سرعت شگفت انگیز در کوشش برای دستیابی به یک ساختار بهینه است که می تواند سرنوشت شخص را در تمام دوران آتی زندگی رقم بزند. اگر دانشمندان می-توانستند به تکاپو مغز جنین در هفتهی دوازدهم گوش دهند، با صدای عجیبی نظیر برقراری پیوست وسط خطوط تلفن تصادف می کردند که حاکی از حجم شگفت آوری از فعالیت های الکتریکی در مغز است.در داخل رحم والده و مدت ها پیش از آن که اولین پرتوهای نور بر شبکیه چشم نوزاد بیفتد یا اولین نغمه های صوت به گوش او برسد، سلول های عصبی مغز به کار شکل دادن به عجیب ترین اندام تن این موجود است.این نرون ها (سلول هایی که علایم الکتریکی را در سلطه اعصاب و مغز انتقال می دهند) این فرمایش را به چهره بی نظم تعقیب نمی کنند، بلکه شواهد تجربی حاکی از آن است که فعالیت نرون ها در جهتی است که جنین را برای رفع نیازهای آینده اش مجهز کند.
در میان همه دستآوردهای علمی سالهای پسین چه بسا بتوان پژوهش هایی را که درباره ساختمان و عمل کرد مغز صورت گرفته است از دسته مهم ترین و حیرت انگیزترین به آمار آورد.پژوهشهای بازپسین این نکته را روشن کرده است که مغز بشر مانند کامپیوترهای فعلی نیست که مداری از قبل آماده شده و ساخته و پرداخته باشد که با روشن کردن کلید به کار و جنبش مشخص خویش بپردازد.نرون ها فرآورده فرعی یک ساختار از پیش حاضر شده نیستند، بلکه نفس فعالیت خویش آن ها در شکل دادن به ساختاری که پیمان است تکمیل شود، نقش عمده بازی می کند.
مغز نوزاد در هنگام تولد دارای صد میلیارد نرون است که این شمار تقریباً مساوی است با آمار ستارگانی که در کهکشان گذرگاه شیری موجود است.افزون بر نرون ها، مغز کودک دارای سه تریلیون (سه هزار میلیارد) سلول موسوم به گلیال (glial ) است که مانند یک کندو نرون ها را تغذیه کرده و از آن ها محافظت میکند. اما در حالی که مغز کودک واجد همهی سلول های عصبی است که در همه زندگی شخص در برگزیدن وی قرار خواهد داشت، نحوهی پیوستگی این سلول ها به یک دیگر است که آینده ذهنی و رفتاری و شخصیتی فرد را رقم می زند.در واقع مغز جنین در دوران اولیهی شکلگیری می کوشد لغایت همه مدارهای لازمی را که می پندارد برای فرد لازم است فراهم آورد، مدارهایی که برای انجام فعالیت های همانند دیدن، حرف زدن، شنیدن و نظایر آن لازم است.اما از یک نقطهی معین به بعد، این نحوهی رویارویی نوزاد با داده ها و اطلاعات حسی است که ساختار بهینه این اتصالها و ارتباطها را به چهره نهایی آن شکل می دهد.در اولین سال حیات مغز کودک دستخوش تغییرهای عجب آوری می شود.این تغییرها از همان اولین لحظهی تولد و به صورت برقراری تریلیون ها بستگی وسط نرون ها نخست می شود.
پس از این مرحله و طی فراگردی که کم و بیش مانند فراگرد بهترین انتخاب در نظریه تطور داروینی است و در ۱۰ سالگی و با مقداری قبل متعلق به ابتدا می شود، بسیاری از این اتصالات یا سیناپس ها (SYNAPASES) که از بین می روند و تنها سیناپسهایی باقی می مانند که در طی این مدت به نکویی تقویت شده باشند.مغز کودکی که از تحریکات حسی برآمده از محیط محروم مانده باشد، کم تر از مغز دیگر کودکان رشد می کند. برای نمونه مغز کودکانی که هرگز بازی نمی کنند، بین ۲۰ تا ۳۰ درصد کوچک تر از مغز کودکان معمولی خواهد بود.در آزمایش هایی که بر روی موش ها صورت گرفته، آشکار شده است که مغزموشهایی که در لانهی آن ها گونه ها اسباب بازی¬ها قرار داده شده بوده نه فقط بزرگ تر از مغز موش هایی بوده که در قفس های لخت و عور نگه داری شده اند، بلکه مهم تر از آن مغز موش های بخش اول حاوی ۲۵ درصد سیناپس (اتصال) بیش تر به ازای هر نرون بوده است.
کاوش های تازه ای که دربارهی نحوهی تکامل مغز جنین صورت گرفته است تنها واجد اهمیت علمی نیست، بلکه یادبود ها و نتایج عملی فراوانی در بردارد. برای نمونه معرفت تازه درباره ی مغز نوزاد اهمیت و حساسیت نقش والدین را در رشد قوهی ادراکی نوزاد و شکل گیری شخصیت آتی او خاطر نشان میکند. به همین اساس، پژوهش ها اخیر اهمیت دوره های پیش دبستانی را به برنامه ریزان آموزشی تذکر میکند و نشان می دهد که کودکستان و مهد کودک و دوره های آمادگی تأثیر به سزایی در رشد استعداد کودک دارند. آزمایش های تازه نشانه داده است که مغز نوزاد در اولین سال حیات زیاد نرم و نرمش پذیر است. در حالی که اگر نوزادی دچار سکتهی مغزش شود یا مغزش جراحت و صدمه ای ببیند، شدنی است به دسته زیادی از مغزش صدمه وارد شود و حافظه طولانی مدتش نابود شود.بدون وجود این نوع حافظه امکان فراگیری مهارت های گوناگون از بین خواهد رفت. اما نکتهی شگفت آور این است که حتی دربارهی این گونه نوزادان اگر در معرض آموزش های پسندیده قرار گیرند، خواهند توانست سلامت کامل خود را مفتوح یابند و هممانند یک انسان عادی زندگی کنند. ولی تحقق این فرمایش در گروه توجه به هنگام و بهره برداری از روش های پسندیده است.
وقتی نوزادی متولد می شود، حواس پنج گانه¬اش به نحو لاغر و شکل نگرفته شغل می کنند. در مغز وی فقط سیمکشی تقسیم مربوط به تنفس و تپش قلب تکمیل شده است و سیم کشی عصبی بخش های سایر ظرف ماه های آینده صورت میپذیرند. این امر به چهره تولد و پیدایش انفجار نوع سیناپس های جدید اتمام می شود. از هر یک از نرون ها احصاییه زیادی سیم پیوستگی موسوم به اکسون (AXSON) خارج می شود. که سبب پیوندیدن نرون با نرون های دیگر می شود نرون ها حائز نقاطی هستند موسوم به دندریت (DEN DRITES) که نقطهی پیوست اکسون به نرون به احصاییه می آیند.مغز نوزاد در ماه های نخست زایش به میزان ده برابر مغز یک انسان بالغ پیوستگی سیناپس تولید می کند و به میزان دو برابر مغز شخص بالغ انرژی مصرف می کند. نمونهبرداری از مغز نوزادانی که در ماههای نخست تولد در گذشته اند، نشانه داده است که آمار سیناپس های تنها یک لایه از مغز که وظیفهی انتقال اطلاعات مربوط به بینایی را بر عهده دارد از ۲۵۰۰ پیوستگی سیناپس در بدو زایش به ۱۸ هزار پیوست در شش ماهگی افزایش یافته است. دیگر بخش های مغز نیز با رشد مشابهی رو به رو بوده اند.در حدود دو سالگی میزان اتصالها سیناپس ها به هر نرون به بیشترین حتماً بالغ می شود، یعنی ۱۵ هزار سیناپس به ازای هر نرون. این احصاییه بسیار سیناپس ها الی حدود ده الی یازده سالگی برقرار می ماند و متعلق به بعد مغز نمونهی سیستماتیک حذف سیناپس ها (اتصالاتی) را که به اندازهی کافی باره استفاده نبوده اند پیش درآمد میکند.
شمار بسیار سیناپس ها در سنین ذیل این امکان را به وجود می آورد که اگر به مغز کودک در این سنین آسیبی وارد آمد مغز بتواند جای خالی سیناپس های آفت دیده را پر کند.به اعتقاد متخصصان آن چه که سبب می شود مغز آفت دیدهی کودک مجدد سیمکشی خویش را تجدید کند و از بخشهای اضافی برای ترمیم بخش های آسیب دیده بهره بگیرد، تجربه و آزمایش حسی و کسب اطلاعات از عالم اطراف به وسیلهی تعامل با آن است. برای مثال در نزدیک دو ماهگی توانایی های حرکتی مغز کودک ناگهان رشد می کند در حدی که کودک می تواند با سرعت کالبد ها را بقاپد. در حدود چهارماهگی تقسیم مربوط به ادراک عمق و تصاویر دوردست در ذهن کودک شکل می گیرد و در نزدیک ۱۲ ماهگی بخش های مربوط به تکلم در ذهن کودک آغاز به کار می کنند.اگر مغز کودک در طی این دوران سازندگی به اطلاعات مناسب دسترسی پیدا نکند، بخش های مربوطه از پیشه خواهد افتاد و عواقب بسیار خطرناکی در انتظار کودک خواهد بود. برای نمونه، کودکان دچار به اوتیسم (autism) یعنی کودکانی که از محیط گوشه ها کناره ها کنار می گیرند و در خویش فرو می روند و با سایرین وابستگی برپا نمی کنند و فاقد توانایی صحبت کردن هستند، کودکانی هستند که یا از حساسیت فوق العاده در قبال محرک های حسی بیرونی برخوردار بوده اند و یا آن که اطلاعات حسی باره احتیاج کم تر از حد لزوم در اختیارشان پیمان گرفته است.
در هر دو چهره نتیجه این شده که بخش های ادراکی و تکلمی کودک به نحو طبیعی رشد نکرده و کودک امکان بستگی مناسب با پیرامون را از دست داده است. ولی اطلاعات تازه ای که درباره نحوهی شکلگیری مغز کودک به دست آمده نشان دیتا که برای بهبود کودکان دچار به “اوتیسم” اگر عارضه در همان اوان بروز فهمیده شود می توان از روشهای پسندیده سهم گرفت.به این معنی که کودکانی را که از حساسیت بالا در مساوی محرک های حسی برخوردارند از این گونه محرک ها برکنار داشت و در عوض کودکانی را که از داده های حسی کافی برخوردار نشده اند به نحو صحیح در معرض اطلاعات پسندیده قرار داد.نقش والدین در این موارد زیاد تعیین کننده و قاطع است. آزمایش های مختلف پرتو داده است که در همهی اقوام و ملیت ها والدین به هنگام گفتگو با نوزادان خویش صورت شان را به چهره کودک تقریبا می کنند و طنین صدای خویش را تغییر می دهند و به شیوه ای آرام و آهنگین و غیر متعارف با کودک سخن می گویند. در این هنگام میزان ضربان قلب کودک حتی اگر والدین کلمههای خویش را به زبانی غیر از زبان مادری ادا کنند، تغییر می کند که این فرمایش حاکی متعلق به است که کودک به خوبی صدای والدین را تشخیص می دهد و در مساوی آن پیامد مناسب اثر می دهد.این گونه صحبت های والدین با کودکان کارایی زیاد زیادی در رشد استعداد کودک و شکلگیری مناسب ساختمان مغزی وی دارد، به همین قیاس والدینی که نوزادان خویش را در گزین کردن پرستار می گذارند و از پرورش آنان دور میشوند به راستی کودک را از نعمتی بزرگ در حیات آینده بی بهره میکنند. کودکانی که در سنین پایین تنبیههای بدنی مثل لت و کوب و خشونت و یا دست درازی میشوند. این خشونت ها به همان صورت در شکلگیری ساختار مغزشان منعکس می شود و نتایج نامطلوبی در خصوص ویژگیهای روانی و ذهنی فرد بعدها به بار می آورد.وقتی کودک با خطری رو به رو می شود، هورمون های تنش و ناراحتی شروع به تراوش شدن می کنند و مغز کودک به سرعت شروع به سنجش موقعیت می کند و همهی نشانه های غیر کلامی را که حاکی از بروز خطر است در خود ضبط میکند.
این نحوهی پیامد مغز که بیرون از روال عادی رشد است همانند سنگ اولی که در یک بنا کج پیشه گذارده می شود بقیهی ساختار مغز را تحت تاثیر پیمان می دهد. تقسیم قدامی مغز کودکان مادرانی که عصبی هستند در قیاس با مغز کودکان عادی تکاپو به مراتب کم تری دارد. این تقسیم احساسهای سرخوشی و ناراحتی را مهار می کند و مغز کودکانی که در معرض خشونت و بی مهری پیمان گرفته اند از همان اوان مکانیسمی دفاعی تعبیه می کند و از حساسیت کودک در مساوی خشونت های بیرونی می کاهد که این امر به معنای آن است که یک تقسیم مهم از مغز کودک از رشد عادی محروم می شود.کودکان این قبیل مادران از سه سالگی به بعد نشانه های غیرعادی بودن را نما می سازند، اما نکتهی در خور توجه این جاست که اگر مادرانی که در معرض تنش های عصبی پیمان دارند بیاموزند که این تنش ها را به نوزادان منتقل نکنند و در هنگام سر و شغل داشتن با نوزاد و کودک نهایت محبت را برای آن ها ظاهر کنند. در آن صورت رشد این قبیل کودکان طبیعی و عادی خواهد بود و هیچ نشانی از حالتهای غیرعادی در آن ها نما نخواهد شد.در سال های ابتدا حیات کودک مراحل بحرانی و حساسی وجود دارد که در هر یک از آن ها اگر توجهی کافی به سلامت کودک ارایه نشود، امکان کسب شرایط مناسب از وسط خواهد رفت. برای نمونه، کودکانی که با شکل آب مروارید به دنیا می آیند، اگر در همان لحظههای اول تولد لکه جلوی چشم شان کناره زده نشود. تا پسین عمر کور باقی خواهند ماند. علت این فرمایش آن است که بخش بینایی مغز برای اتمام کار و جنبش عادی خویش به تحرکات نوری از پیرامون اطراف بیچارگی دارد و اگر به هنگام این تحریکها را اخذ نکند، به نحو اتوماتیک فعالیت آن تقسیم را متوقف خواهد کرد. به همین قیاس دربارهی توانایی کودک برای حرف زدن اگر در موعد معینی به این استعداد پروا نشود قابلیت سخنگویی کودک یا به کلی از بین خواهد رفت و یا آن که به نحو جدی گزند خواهد دید. خوشبختانه مغز آدمی به گونه ای است که در سال های نخست زندگی اگر با برنامهریزی پسندیده در جهت رفع نقایص اولیه آن سعی شود، امکان ترمیم بسیاری از نقاط سستی احتمالی آن وجود دارد.
فلاسفه و متفکرین قرن ها در اینباره گفتوگو کرده اند که آیا پرورش در شکلگیری منش بشر نقش بنیادین را بازی می کند یا وراثت. اما الان برای پژوهشگران صریح شده است که تربیت و وراثت هر دو نقش های بنیادین مکملی را بر دوش دارند، دانشمندان از دهه ۱۹۷۰ به این نکته پروا کرده بودند که فعالیت های شدید بر روی ساختار مغز تأثیر میگذارند، ولی فقط در گرد دو سال بازپسین بوده است که با به کارگیری دست موزه پیشرفته امکان تحقیق تجربی این فرضیه فراهم آمده است. برای نمونه دانشمندان دریافته اند که فعالیت نرونی سبب تولید میزان زیادی از مواد کیمیایی ویژه می شود که الی مغز سلول و “دی.ان.آ” موجود در آن نفوذ می کند و بر روی ساختار ژنتیکی و وراثتی آن ها تأثیر می گذارد.معنای این کشفها آن است که برخلاف اعتقاد تعدادی از دانشمندان و به خصوص کسانی که در حوزه هایی نظیر روانشناسی تطوری و یا سوسیوبیولوژی کار و جنبش می کنند چنین نیست که نوزاد آدمی با ساختاری کاملاً از پیش شکل گرفته نظیر یک روبوت پا به جهان بگذارد، بلکه مغز نوزاد با ساختاری که خطوط کلی آن شکل گرفته به گیتی وارد می شود و سپس در تعامل با پیرامون چهره نهایی این ساختار تکمیل می شود. در این میانی طبیعت (وراثت) و پرورش در یک هم کاری و جانبه منش فرد را ترسیم می کنند. هم کارانی طبعیت و تربیت از سومین هفته شکلگیری جنین نخست می شود. در این اثناء یک لایه نازک از سلول ها در جنینی که در حال شکلگیری است حالت لوله شکل پیدا می کنند و استوانه پر از مایعی به وجود می آورند موسوم به لوله نرونی است.
در این مرحله از رشد جنین، طبیعت نقش فعال تر و قاطع تر بازی می کند، اما تربیت و تغذیه نیز از نقش حساسی برخوردار است. تغییر در پیرامون رحم تحت تأثیر عوامل محیطی نظیر فقدان تغذیه کافی والده یا اعتیاد وی به الکل و مواد مخدر و یا آلوده بودن وی به عفونت های ویروسی همهگی می توانند عوارض نامناسبی بر روی ساختار ژنتیکی نوزاد باقی بگذارند و مایه بروز صرع، عقب ماندگی ذهنی و اسکیزوفرنی شوند. ولی آن چه که مایه حیرت همه پژوهشگرانی شده است که به مطالعه در نحوهی شکلگیری ساختمان مغز جنین پرداخته اند. این نکته زیاد اعجاب انگیز است که از میانی میلیاردها احتمالی که برای ایجاد انواع و اقسام نقص ها در ساختار مغز جنین هستی دارد، احصاییه زیاد مختصر و چندی از آن ها در شمار بسیار معدودی از نوزادان به وقوع می پیوندد و در بیشتر نوزادان پیوندهای میانی بخش های مختلف مغز با دقت حیرت انگیزی با موفقیت کامل به سپریدن می رسد.سلول هایی که در لولهی نرونی درست می شوند باید به نقاط دوردست کوچ کنند و با بخش های دیگر متصل شوند و ساختارهای زودگذر یا دایمی صحیح کنند.یکی از مکانیزم هایی که به این امر کمک می کند، دستورالعمل هایی است که در ژن های تو سلول ها پیمان دیتا شده است. دانشمندان اخیراً کشف کرده اند که ژنی که آن را به مزاج و بر اساس اسم احد از شخصیت های بازی های کامپیوتری “خارپشت تندرو” نام گذاری کرده اند قسمت نرون های مربوط به نخاع و مغز را تعیین می کند. پروتئین موجود در این ژن نظیر رایحه ای که از یک عطر به اطراف پراکنده می شود در گوشه ها-کناره ها سلول توزیع می شود و هر چه فاصله اش از سلول بیش تر می شود، از شدت آن کاسته می شود.
دانشمندان اندکاندک در حال شناسایی ژن هایی هستند که نرون ها را در مهاجرت طولانی شان در تن هدایت میکنند. برای نمونه نرون هایی را که باید به صورت بخشی از لایه رویی مغز درآیند در نظر بگیرید. چون این نرون ها در مراحل واپسین،انجام شکل گیری مغز پستانداران نما می شوند می باید راه خویش را از میانی میلیاردها نرون دیگری که از قبل در مواضع خود جای گرفته اند مفتوح کنند و خود را به نقاط باره عقیده برسانند.مسأله سیمکشی و برقراری پیوندیدن مناسب مهم ترین مسأله ای است که نرون ها در سفر طولانی خود با آن رو به رو هستند. هر یک از نرون های مغز پیوستگی مختلفی با نرون های دور و نزدیک استوار میکنند. به این هدف هر نرون ساقه ها یا شاخه ها یا سیم هایی موسوم به آکسون را از خویش خارج می فرستند.این سیم ها حامل پیام های عصبی و مغزی خواهند بود. این آکسون ها باید به دندریت ها (یا گیرنده های پیغام ها) که در روی نرون ها جای دارند متصل شوند و از این پیوندیدن یک سیناپس به هستی می آید که نظیر مواضع روی جعبه بخش است که نقل و انتقال پیغام ها را به نقاط گوناگون تنظیم می کند.آکسون ها برای اتصال به دندریات ها می باید فواصلی بسیار طولانی را طی کنند که در مقیاس سلولی معادل طی فرسنگ ها گذرگاه در پیمانه انسان هاست.
آن چه که نرون ها را در این سفر طولانی هدایت می کند، “مخلوط رشد” نامیده می¬شود که ارگانیزمی است شبیه به یک آمیب، دانشمندان چندین دهه است که این ارگانیزم را معرفی کرده اند، ولی آن چه را اخیرا دربارهی آن دریافته اند این است که این ارگانیزم مجهز به چیزی است که می توان آن را برابر مولکولی رادار و سونار (رادار صوتی) به شمار آورد. درست همان طور که رادار به هواپیما و سونار به زیر دریایی کمک می کند تا گذرگاه خویش را پیدا کنند، در تا این مرحله ژن ها هستند که عملیات شکلگیری مغز را کنترل می کنند، اما به محض این که آکسون ها اولین ارتباطهای خویش را برپا کردند، اعصاب مغز صدور پیام ها را ابتدا می کنند و از این به بعد این فعالیت است که در تکمیل ساختمان آتی مغز نقش حیاتی بازی خواهد کرد.انتقال فرمان ها به وسیلهی اعصاب شبیه فعالیت یک شبکهی عظیم تلفن است که باید وسط مشترکین گوناگون در شهرهای مجاور ارتباطهای مناسب برپا کند. ولی این مسأله امری بسیار دشوار و در مقیاسی باورداشت نکردنی بزرگ است که مغز برای توفیق در آن می یابد چند میلیارد میلیارد (کوادریلون) اتصال استوار کند.
در مولکول “دی.ان.آ” انسان ها فقط صد هزار ژن هستی دارد که پنجاه هزار از آن ها برای ساختن شبکه اعصاب به کار گرفته می شوند. اما این تعداد ژن برای تکمیل حتی دسته کوچکی از این شبکه نیز بسنده بسندگی نمی کند. آن چه که به تنظیم نهایی این شبکه عظیم کمک می کند، تکاپو عصب هاست که خویش این امر بسته به روبه رو شدن نوزاد با داده های حسی متنوع است.برای نمونه در مغز پستانداران بخش مربوط به بینایی میلیون ها آکسون را به گونه ای تنظیم می کنند که لایه ها و ستون های منظمی به وجود می آید که شرایط را برای دید به وسیلهی هر یک از دو چشم چپ و راست فراهم میکند.دانشمندان با انجام آزمایش هایی بر روی حیوانات پرتو داده اند که اگر با به کارگیری مواد کیمیایی مانع از فعالیت نرون های مربوط به هر یک از دو چشم در جنین اینحیوانات شوند، نوزاد جانور بعد از به جهان آمدن فاقد قوهی بینایی در آن چشم خواهد بود.اگر کودک در این مراحل اولیه به احسان از اعصاب چشمش بهره نگیرد، تا پایان عمر دچار ناتوانی بینایی خواهد بود. از آن جا که اعصاب چشم نوزاد هنوز زیاد ناتوان و ترد است، والدین باید تا بی گمان امکان راهبند متعلق به شوند که چشم نوزاد در معرض تماشای صحنه هایی قرار گیرد که در آن تغییرات سریع و تندی در اشیاء آماده در صحنه ایجاد می شوند.برای نمونه تماشای تلویزیون که در آن عکس ها با سرعت تغییر می کنند و در هر نوبت بارانی از اطلاعات تازه را به سمت اعصاب نوپای چشم روانه می کنند می تواند تأثیرهای نامطلوب داشته باشد.
نظیر همین امر در پیوندیدن بخش های مربوط به احساسهای و عواطف در مغز کودک پایدار است. نوزاد در دو ماهگی به بعد می تواند احساسات خام اولیهی خویش را که عبارت از درد یا راحتی است به احساسهای پیچیده تری نظیر اندوه یا شادی، حسادت یا بی تفاوتی، غرور یا شرمندگی برگردان کند.دربارهی اتمام حرکات نیز کودک در بدو زایش توانا به ارتعاش دادن عضلات خود است. ولی الی حدود چهار سالگی میزان کنترل بر روی این حرکات چندان بالا نیست. در طی این چهار سال مغز نوزاد اندک اندک بخش های مربوط به فعالیت های مختلف نظیر اخذ اشیاء، نشستن، چهار دست و پا مسیر رفتن و گام برداشتن و دویدن را تکمیل می کند.وظیفه والدین آن است لغایت آن جا که می توانند نوزاد را در اتمام حرکات مختلف آزاد بگذارند، البته این امر باید با رعایت شرایط ایمنی و سلامت نوزاد چهره پذیرد. این قبیل فعالیت ها به برقراری هماهنگی بسیار مهم وسط چشم و دست نوزاد کمک می کند. به کارگیری آلت موسیقی و تشویق کودک به بهره گیری از افزارها موسیقی به شیوهی صحیح نیز تأثیر به سزایی در رشد ذهنی وی خواهد داشت.
از مهم ترین مراحل شک گیری مغز نوزاد، دسته مربوط به تکلم است. آزمایش های مختلف نشان دیتا است که جنین حتی در شکم والده صدای مادر و والد را تشخیص می دهد و در مساوی آن بازتاب نشان می دهد. در شش ماهگی نوزادان توانا به تشخیص حروف با صدا از حروف بی صدا هستند که این فرمایش در درک زبان و تسلط به آن از اهمیت بسیار برخوردار است.کودکان تا شش سالگی برای فراگیری ساختار دستوری یا نحوی زبان های گوناگون آمادگی دارند. در این سنین کودکان به راحتی می توانند زبان های دوم و سوم را بیاموزند.اما از شش سالگی به پس به تدریج توانایی آنان در فراگیری ساختارهای دستوری زبان ها کاهش مییابد. سخن گفتن مکرر و با علاقه با نوزاد به وسیلهی والدین به نحو چشم گیری توانایی های ادراکی کودک را افزایش می دهد.بررسی های دانشمندان آشکار ساخته است که رشد ذهن کودک در ۱۰ سالگی به سرانجام می رسد. از این زمان به بعد تا چند سنه مغز به نحوی بی رحمانه به شغل قلع و قمع سیناپس های ضعیفی که در سال های گذشته به خوبی استفاده نشده اند مشغول می شود.در این جا نیز دستورالعمل های مربوطه در ژن ها تعبیه شده اند. در ۱۸ سالگی خاصیت اتساعی مغز کاهش مییابد و در برابر قدرت آن افزایش می یابد. در این مقطع استعدادهایی که از قبل در کودک رشد داده شده شکوفا خواهد شد.نحوهی تکاپو مغز در این مرحله درست نظیر کار و جنبش یک مجسمه ساز است که سال ها به شغل بر روی یک تابلو سرگرم بوده است.
در این مرحله واپسین،انجام تیشه هایی که مجسمهساز طی سال ها بر سنگ مرمر زده و یا خطوطی که نقاش در درازا زمان بر روی تابلو کشیده می تواند به صورت یک مجسمه ظریف یا یک تصویر زیبا جلوه گر شود و یا آن که چیزی زشت و نامطلوب از پیشه درآید.زمانی که یک نوزاد متولد می شود، تقسیم بزرگی از مسیر رشد و تکامل وی طی شده است. با این حال هنوز هم گذرگاه زیادی در قبل خواهد داشت. اثناء تولد، کودک شما تقریبا تمام نورون هایی که الی واپسین،انجام عمر لازم خواهد داشت را در اختیار دارد. هرچند در این زمان اندازه مغز آنها فقط ۲۵ درصد مغز یک انسان بالغ است.از آن جایی که مغز کودک به سرعت در حال ایجاد سیناپس های جدید است، تولد تا شش سالگی مقطعی بحرانی برای یادگیری اصولی ترین مهارتها به شمار خواهد رفت.
به گمان کردن زیادی با واژه “ملاج” که لفظ علمی آن “فونتانل” است آشنایی دارید. ملاج به سرنوشت هایی از جمجمه نوزاد اشاره می کند که همچنان نرم بوده و استخوان آن کلسیفیه نشده است. اما اهمیت وجود چنین تقسیم هایی چیست؟ فونتانل ها فضایی را در برگزیدن مغز قرار می دهند که بتواند از طریق آنها طی اولین سنه های دوران کودکی به خوبی رشد کند. تنها در سه سالگی، مغز کودک به ۸۰ درصد اندازه مغز یک انسان بالغ دست خواهد یافت.در اوایل دوران زندگی، سرعت برپایی سیناپس ها به مراتب اغلب از هر زمان دیگری خواهد بود. در واقع حجم تولید آنها نسبت به نیازی که هستی دارد، بسیار بالاتر است. دقیقا به همین انگیزه سرعت یادگیری در کودکان به طور قابل ملاحظه ای بیشتر از بزرگسالان است.هر کودکی با یک شخصیت بی همتا متولد می شود، اما روند تکامل مغز می تواند به شدت تحت تاثیر عوامل بیگانه قرار بگیرد. تقابل وسط طبیعت و تربیت نیز به همین دلیل شکل گرفته است. ژن ها تشکیل سیناپس ها را رهبری می کنند، در حالی که محیط می تواند در امر تصمیم گیری به مغز کمک کند. به عنوان مثال مواردی مثل زبان یا گذرگاه رفتن که بیشتر باره بهرهگیری واقع می شوند، در مغز کودک ذخیره شده و چیزهایی که مورد بی توجهی پیمان می گیرند به زودی از خاطر فرد پاک خواهند شد. این روند در مغز بزرگسالان نیز رخ می دهد اما با سرعتی بسیار کمتر!
جمله فوق معنای دیگری نیز دارد. بدون تمرین، مهارتهای خاص ناپدید خواهند شد! اگر می خواهید قابلیتی برقرار را در کودک خویش پرورش دهید (مانند زبان دوم)، مواجهه همیشگی و تمرین همیشگی دوری ناپذیر خواهد بود. به راستی مغز انعطاف پذیر کودک فرصتی منحصر به فرد برای ایجاد پایه ای مستحکم است که در تمام درازا حیات وی پیوستگی می یابد.
در ادامه مطلب تصمیم داریم در رابطه با مراحل تکامل مغز از تولد الی شش سالگی بیشتر صحبت کنیم با ما همراه باشید در سایت دو نی نی
چه چیزهایی رشد می کنند؟
۱. قشر بصری
در هنگام تولد، نوزاد نمی تواند به نکوداشتن تمام عناصر موجود در محیط اطراف خویش را ببیند و تنها قادر به تشخیص چندین رنگ اندک است. ولی طی شش ماه نخست، سلول های مغزی به تدریج قشر بصری را تشکیل می دهند. درازا نورون ها افزایش یافته و آکسون ها میلینه می شوند. به اتفاق با توسعه فیزیکی چشم ها، نوزاد در سه ماهگی با شفافیت بیشتری پیرامون خویش را خواهد دید. در شش ماهگی ادراکی عمیق در ساحل قابلیت تمرکز به ارمغان می آید و کودک تقریبا می تواند از دریچه دیدن یک بزرگسال به دنیای اطراف خویش عقیده کند. هرچند که در ابتدا توانا به تشخیص همه چیز نبودند، اما اکنون می توانند رنگ های روشن، الگوهای جذاب و در ضمن چهره کسان را جداسازی کنند. با نگاه کردن به چشمان آنها، ایجاد حالت های چهره خنده دار و مواجهه با اشکال مختلف به گسترش بهتر قشر بصری کودکان خود کمک کنید.
۲. مخچه
طی اولین سنه های زندگی، اندازه مخچه سه برابر می شود که این فرمایش منتج به تسریع فراگیری مهارتهای حرکتی خواهد شد. در واقع کودک ظرف مدت زمان اختصار شروع به چهار دست و پا راه رفتن می کند و به زودی نیز گواه اولین قدم های وی خواهید بود. پیشنهاد می شود هنگامی که در حال بازی با کودک خویش هستید، او را به به کارگیری دست ها و پاهایش تشویق کنید.
۳. میلینیشن
همانطور که می دانید ساخت میلین به بعید سلول های عصبی، سبب انتقال تند تر سیگنال های مختلف خواهد شد. بدین ترتیب مغز کودک توانایی بیشتری در راستای اخذ و ارسال پیام ها و وانگهی مواجهه کارساز با سیگنال های چندگانه خواهد داشت. روند میلینیشن پس از زایش نیز پیوسته می یابد زیرا هنوز بسیاری از نواحی مغز فاقد غلاف میلین هستند. دقیقا به همین دلیل است که کودکان بزرگتر به سررسید کمتری برای تجزیه و تحلیل و ایجاد واکنش دربایستن دارند.
۶ تا ۱۲ ماه : دانشمند
مشاهدات والدین: فرزندمان اسباب بازی ها و خوراکی های خویش را از روی “صندلی پایه بلند ویژه کودک” به اطراف پرتاب می کند! سپس با سعی مقداری به جلو خم می شود تا نتیجه پرتحمل های خود را روی زمین ببیند و پس از تماشا آنها و اینکه گم نشان نشده اند بسیار(بیشتر از والدین خود!) دلشاد می شود.
چرا: او (کودک) هدف رنجاندن شما را از اتمام این کارندارد بلکه این تفریح یا بهتر بگوئیم “بازی” تجربه ای کم مانند از “بقای اشیا” است که در ادب روانشناسی به آن استقامت اشیا نیز می گویند. بقای شیء یک مفهوم پایهای در زمینهٔ روانشناسی رشد و یکتا از مهمترین ادراکاتی است که نوزادان به آن دست مییابند، چرا که بدون این مفهوم، اشیاء از عقیده نوزاد وجود مستقل و دائمی نخواهند داشت. نوزاد از مسیر لمس و دست زدن به اشیاء است که به بقای شیء روبرو خویش پی میبرد و این یکتا از دسته های مهم نظریه رشد مرحله ای پیاژه هم محسوب می شود. الی پیش از تجربه بقای شی، ارتباط کودک با دنیای گوشه ها-کناره ها خود شامل افراد، افزار بازی و … یک وابستگی دیداری است اما همزمان با رشد لوب قدامی مغز به تدریج چیرگی های کودک در زمینه تمرکز و حرکات ارادی در مسیر گسترش قرار می گیرد. پس کودک امثال یک جهان خوب بارها و بارها اجسام را لمس و پرتحمل می کند تا فرآیند “علت و معلول” کار یا تصمیم خویش را تماشا و فهم کند. در این سررسید اگر از اندیشه کودک خویش صدایی بشنوید، قطعا به شما می گوید: همممم، خوراکی های من هنگامی که آنها را پرتاب می کنم ناپدید نمی شوند! آیا آنها پرواز می کنند؟ آیا مامان آنها را برای من دوباره برمی گرداند؟ باید آزمون کنم!
کمک کنیم: هرگز این معادلات ذهنی یا صدای فکر کودک خود را با حرکات نادرستی مثل انتقاد سریع از پرتحمل کالبد ها یا گفتن جملاتی مانند: کار بدی می کنی! برهم نزنیم. فهم مفهوم “بقای شی” و نقاط عطف دلیل و معلول همگی به رفتارهایی مثل مکیدن، لیسیدن، چنگ زدن و … وابسته است. به هدف پشتیبانی هر چه بیشتر و ایجاد فضای رشد مناسب برای مغز کودکان خود لازم است الی در خانه “فضای بله” برپایی کنید به این مفهوم که کودک شما بتواند به راحتی و با تسکین همه چیز را لمس و آزمایش کند. حس اکتشاف و تکامل همهنگام سلول های مغز کودک ارتباط تقرب دارند پس هرگز با فریاد “نه” او را از گذرگاه طبیعی رشد بیرون نکنید. گونه ها ظروف، وسایلی که تیز و خطرناک نیستند و هر چیز سایر که خطری برای فرزندتان ندارد را به طبقه های پایینی کابینت در طباخ خانه منتقل کنید تا سراغ آنها برود و آزمایشاتش را تعقیب کند.
یک سالگی: مقلد
مشاهدات والدین: هنگامی که کودک یکساله ما تلفن منزل را برداشته و در آن فوت می کند زیاد لذت می بریم. او بارها این پیشه را تکرار می کند و البته بسیاری اوقات ناگهان خاموشی می کند و بادقت به گوش دادن می پردازد آنقدر این شغل را طبیعی اتمام می دهد که دریافتن می نماییم به اشتباه شماره کسی را گرفته و در حال گوش دادن به مکالمه است!
چرا: در حالیکه نوزادان از ابتدای تولد علاقه خاصی به دنباله روی از پیرامون دارند اما “تقلید باقصد” را در اولین سال تولد خود ابتدا می کنند. آنها بدنبال موضوع هایی در محیط اطراف خویش برای دنباله روی کردن هستند. لوب قدامی و آهیانه ای کودک، بخش هایی از مغز که نقش مهمی در گسترش قابلیت تکلم و چیرگی های اجتماعی دارند، رشد سریعی دارند، همهنگام نیز افزایش قابلیت ها در جنبش چهاردست و پا و وانگهی گذرگاه رفتن را شاهد هستیم که تمامی اثر هایی از تکامل دسته های گوناگون مغز فرزندمان خواهد بود. در این موعد برای اولین بار مشاهده می نماییم که فرزندمان قاشقی را تو قابلمه می چرخاند یا آنکه – در ۱۵ الی ۱۸ ماهگی حیات خود- از همان قاشق عملکرد میکروفون را تقلید می کند. این حرکات در واقع پلی برای “بازی های تقلیدی” دوران کودکی است. ماشین بازی، دکتربازی، خاله بازی، عروسک بازی و … همگی نوعی بازی تقلیدی و البته زیاد اثرگذار هستند.
کمک کنیم: آیا کودک خود را روبرو تلویزیون صریح قرار می دهید تا با افزار بازی های خویش بازی کند؟ خو استفاده از سرو صدای تلویزیون به عنوان بعد زمینه یا بهتر بگوئیم وسیله ای برای سرگرمی فرزندتان، را فراموش کنید! طبق گزارش های موجود، کودکان آمریکایی روزانه حدود ۴ ساعت به همین طریق غیر مستقیم درگیر تلویزیون هستند یعنی بی آنکه بطور مشخص برنامه ای را ببینید صدای تلویزیون را در گوش خود دارند. بررسی ها بیانگر آن است که این رویکرد، بازی کودکان را مختل کرده و کیفیت آنرا به شدت زیر می آورد. فراموش نکنید که مولود شما حتی نیازی به برنامه های آموزشی-تلویزیونی اخص کودکان ندارد. هیچ وسیله آموزشی هم بیچارگی نیست تنها بگذارید بازی کند، والدین خود را ببیند و همان تقلیدهایی که برادر دارد را به نمایش بگذارد. مثلا به مانند شما دراز بکشد، سرفه کند، نظافت کند و…
دو سالگی: مستقل
مشاهدات والدین: فرزندتان پافشاری دارد تا هنگام سواری کمربند ماشین افزار بازی را خودش ببندد. اصراردارد و شما را متوجه می کند که حتما خودش باید این پیشه را اتمام دهد. حتی اگر بخواهید به او کمک کنید شدنی است این شغل مایه خشم و پیامد کودک شود.
چرا: توانایی تکلم و واژه ها در این رده سنی به میزان قابل توجهی دامنه یادگیری آنها را افزایش دیتا است. تمامی چیزهایی که می تواند به زبان آورد، سرو صداهایی که در ارائه آنها مهارت یافته و در پایان چیرگی های اغلب حرکتی؛ همگی مقوله ای را برای حس جدیدی به اسم “استقلال” در کودک ایجاد می کند. الان زمانی فرارسیده که کودک احساس می کند وجودی مجزا از والدینش دارد زیرا خودش می تواند به تنهایی کارهایی را انجام دهد. اینجاست که والدین از جملاتی مانند : داخل نمی توانی، برایت مشکل است و مواردی مانند این ها بسیار کاربرد می کنند.
کمک کنیم: کودک قدرتمند! شدنی است تمایلی به نشستن در آغوش والدین خویش برای کتاب خوانی و حکایت های مصور نداشته باشد اما این انگیزه نمی شود که شما به عنوان پدر یا والده از این کار دلسرد شوید زیرا کتاب خوانی برای کودک نشان مهمی در گسترش مهارت های کلامی او خواهد داشت. از جانب دیگر کودکانی که دائما داستان های گرم و دلشاد گوش می دهند عملکرد بهتری در یادگیری از خود به نمایش خواهند گذاشت. پس با لج بازی کودکان خود کناره آمده و هوشمندانه به آنها فرمان دهید تا یک کتاب را گزینش کنند، سپس بگذارید لغایت با وسایل باره علاقه خویش بازی کنند ولی همهنگام احضار کتاب را برایش پیش درآمد کنید. این روش را همش پیگیری کنید: او بازی می کند و شما کتابی که گزینش کرده را برایش می خوانید. حتما می دانید که حضور صدای برنامه های تلویزیونی به عنوان پس زمینه بازی فرزندتان می تواند نشانه ها مخربی بدنبال داشته باشد اما صدای والدین و در حال کتابخوانی بهترین صدای بعد گویه محیطی اثناء بازی اولاد خواهد بود.
سه سالگی: متفکر
مشاهدات والدین: حتما بارها یا بهتر بگوئیم هزاران بار از فرزندان خود پرسش “چرا” شنیده اید؛ آنهم تنها طی یک روز!
چرا: مرحله بسیار مهمی از رشد تکلم با نیمکره چپ مغز در ارتباط است. بانک لغات کودک شما بین ۵۰۰ تا ۸۰۰ کلمه ظرفیت دارد که با آنها می تواند جملات ۳ الی ۵ کلمه ای را برزبان آورد. علاوه براین توانایی مشاهده یا دید در فرزندتان تخصصی تر شده است، زیرا چیزهای زیادی را تماشا می کند ولی نمی تواند درک کاملی از رویدادها و اتفاقات پیرامون اطراف خویش داشته باشد. این عدم درک مقوله استفاده از “چرا” را فراهم می کند.
کمک کنیم: در مساوی هجوم چراهای کودک تنها و تنها باید صبوری کرد. هر چند دشوار است ولی هرگز کوشش نکنید فرزند خویش را خاموش کنید. تحقیقات نشان می دهد که هدف کودک از طرح سوالات در سن ۳ سالگی به هیچ عنوان جلب نظر والدین نیست بلکه آنها می خواهند به سر رویدادهای و اشیا اطراف خود پی ببرند. در این مرحله چنانچه کودک به پاسخ صادقانه دست نیابد بازهم پرسش خویش را تکرار می کند و این پیشه تا جاودان پیوسته خواهد داشت! اگر او از شما سوال می کند که مارها بدون گوش چگونه می شنوند؟ و شما سوال او را با استجابت احتمالاً نمی شنوند از سر خویش باز می کنید این باره چیزی از یک جنایت کلامی ناچیز ندارد. پس بازهم از شما سوال های جدیدی درباره گوش مار می کند پس بهتر است به او بگوئیم آنها گوشی متفاوت با انسان دارند و گوش شان داخل بدن پیمان دارد. کمی گه بزرگوار تر شوی می توانم این سوال را ریزبین تر برایت استجابت بگویم. شاید با این روش پاسخگویی مخالف باشید یا آنرا بی هوده بدانید ولی شک نکنید که کودک به احسان هیجان و متانت شما را در رابطه با چیزی که سوال کرده فهم می کند و از پاسخ شما لذت می برد به عبارت دیگر به اتفاق با جوابش “حس ارزشمندی” را نیز اخذ می کند.
چهار سالگی: رویاپرداز
مشاهدات والدین: شکل جدید از بازی های تقلیدی در کودک تماشا می شود؛ یا بهتر بگوئیم این بازی ها تخصصی تر توسط وی اجرا می شوند. او گاهی نقش فرزند را برعهده دارد و دور بعدی بازی عهده دار رُل والدین می شود. در این میانی معمولا با توان کس های بد را نیز شکست می دهد.
چرا: کودک در این مرحله سنی تکامل اکثریت را در خویش دانستن می کند. آثاری از تفکر انتزاعی در او مشاهده می شود و با شناختی که از موعد برایش برپایی شده می تواند اهداف کوتاهی مدتی را برای خویش تنظیم کند. این توانایی ها رویهمرفته کمک می کند تا هنگام بازی سناریوهای جالبی را به نمایش بگذارد و نقش های مختلفی را بازی کند. به اعتقاد رواشناسان؛ بازی تقلیدی یا نقش آفرینی عازم است که کودک متعلق به برای اکتشاف افکار سایرین بهرهگیری می کند تا بتواند برای مثال چگونگی یک دکتر یا شهربانی را بهتر فهم کند.
کمک کنیم: بدنبال بازی کودکان خویش در فضاهایی حائز عناصر طبیعی باشیم. پژوهشی که در دانشگاه تنسی(آمریکا) سپریدن شده؛ مشخص کرد محیط بازی طبیعی با حضور چمن و گل نشان زیاد بیشتری در توسعه خلاقیت های کودک در مقایسه با پیرامون بازی با حضور فلز یا آسفالت دارد. در شرایطی که کودک ۴ ساله علاقه زیادی به بازی با همسالان خویش دارد و همواره پرماسیدن می نماییم که لازم است الی به اصطلاح همبازی همسال داشته باشد، چنانچه از شما(هر کدام از والدین) برای ملحق شدن به بازی خود دعوت کرد به سرعت بپذیرید و همراه او شوید. تحقیقات روانشناختی کودک پابرجا کردن کرده: هنگامی که کودکان با والدین خود بازی های تقلیدی را سپریدن می دهند، آن بازی به مراتب مترقی تر و تخصصی تر شده و کودک با جدیت اکثریت سعی در ایفای ناچیز نقص نقش خود را دارد. در این موعد است که شما به هنرپیشه ای برای فیلمی تبدیل می شوید که کارگردانی آنرا فرزندتان برعهده دارد و این نقطه اوج بازی تقلیدی خواهد بود.
پنج سالگی: کل کاره
مشاهدات والدین: امکان اداء به کاری در منزل بدون حضور فرزندمان هستی ندارد! دائم آماده است و می خواهد به ما کمک کند. هنگامی که برای مرتب کردن انباری به پارکینگ می رویم، زودتر از ما خود را به آنجا رسانده و پیوسته پیشنهاد جابجایی اجسام را می دهد. انگار انجام یک پیشه در خانه بدون حضور این همکار ویژه تقریبا غیر شدنی است! و گاهی اوقات از تکرار این وضعیت کلافه و فراری هستیم.
چرا: کودک در این ردیف سنی بطور اتفاقاً متوجه می شود که رفتارش بر سایرین اثرگذار است. در می یابند: اگر داشته های خود را با دوستانشان به اشتراک بگذارند آنها را دلشاد می کنند/ اگر بتوانند الی ۱۰ بشمارند مادرشان را به تحسین وا می دارند/ اگر یک لیوان آب برای پدر بیاورند، نوازش و سپاسگزاری را بدنبال دارد و …
بدین ترتیب کودک به نوعی در می یابد که مقبولیت حس بسیار احسان است و بدنبال آن است تا از پیرامون اغلب دریافتش کند. این حس خوب نتیجه رشد تند قشر مغزی پیش پیشانی است که با توجه به تحقیقات پزشکی نقش بسیار مهمی در تجربه خُلق دارد.
کمک کنیم: وقتی کودک شما کارهایی را متفکرانه انجام می دهد و کوشش می کند لغایت نظرتان را جلب کند هرگز او را از تعریف و تمجید خویش محروم نکنید. برای مثال هنگامی که با اخ یا خواهر کوچکتر خویش به زیبایی بازی می کند بارها از این پیشه خوبش بگویید و او را دلگرمی کنید زیرا کودک به احسان حس باطنی شما را به اتفاق با کلامتان درک می کند. تحقیقات پسین درباره کودکان ۵ ساله اثر می دهد که کودکان در پیش بینی و ارزیابی احساسات سایرین زیاد خوب عمل می کنند.
۶ سالگی: قاضی
مشاهدات والدین: از اینکه فرزند ۶ ساله شما رفتاری بزرگوارنه در برابر سایرین بویژه با کودکان کوچکتر از خویش دارد شگفت زده و در عین حال خشنود هستید. خوشحال کردن سایرین برایش اهمیت زیادی دارد. به سرعت درباره رفتارها و رویدادهای منزل عقیده خویش را اعلام می کنند.
چرا: در این موعد دقت او به محیط اطرافش بیش از هر زمان دیگر است. نسبت به آنچه که می بیند بازتاب و تحلیل های خاص خود را دارد. به هیچ عنوان به رویدادهای اطرافش بی تفاوت نیست. در ۶ سالگی لوب قدامی رشد جهشی و تندی را تجربه کرده و هر چه اغلب محتوای شخصیتی مولود شما را شکل داده است. همانطور که می دانید چاره یابی، هیجانات، تمرکز و از کل مهمتر قضاوت از آنگونه کارکردهای این بخش از مغز است. فرزندتان برای تمام رویدادهایی که طی روز مشاهده می کنند، داوری های ویژه خویش را دارند.
کمک کنیم: مغز کودک شما هم اکنون (در ۶ سالگی) به مرحله ای از تکامل رسیده که وی را قادر به قضاوت و برخورداری از نقطه نظر شخصی می کند. اما جریان رشد کماکان با سرعت پیوستگی دارد، دقیقا به همین دلیل است که باید کودک را به سمت یادگیری های هدفمند سوق داد. موسیقی انتخاب بسیار خوبی می تواند باشد. زیرا تحقیقات پابرجا کردن کرده مغز یک کودک ۶ ساله فقط ۲۰ روز بعد از دریافت آموزش هر گونه موسیقی آغاز به تغییراتی مثبت کرده که منتج به افزایش مهارت های اجتماعی و بهبود تکلم می شود.